افراد: جمعی از دوستان
من؛ مهدی؛ سرپرست برنامه به همراه 23 نفر از همسفران قدیمی که توانسته بودند از فیلترهای ریز این سفر رد شوند، از میدان آزادی تهران به سمت بندر گناوه حرکت کردیم. وسیله نقلیه ما یک دستگاه اتوبوس با رانندگی یکی از راننده های خوب ما بود که قبلا خوش سفر بودنش را به اثبات رسانده بود.
مسیر مسافرت
مطابق برنامه ریزی، مسیر رفت از تهران به سمت اصفهان و سپس سمیرم، یاسوج، نورآباد، برازجان و در انتها بندر گناوه بود. مسیر اصلی مسافرت از بندر گناوه شروع و در امتداد نوار ساحلی خلیج فارس به بندر عباس خاتمه پیدا می کرد. مسیر برگشت هم از بندر عباس، حاجی آباد، سیرجان، یزد، نایین، کاشان و قم می گذشت.
مسیر تهران تا سمیرم، مسیری تقریبا خشک و نیمه بیابانی است، اما از سمیرم به بعد، طبیعت جلوه دیگری پیدا می کند. رشته کوه های زیبای زاگرس با جنگل های بی نظیر شاه بلوط میزبان ما بود. همه جا سبز بود. سبزی نه از جنس سبزهایی که در تهران می دیدیم. سبزی به رنگ روشن. سبزی جوان و شاداب.
طبیعت اطراف یاسوج
با توجه به توقف های زیادی که در مسیر داشتیم، روز پنج شنبه تقریبا شب شده بود که به بندر گناوه رسیدیم. بندر گناوه شهری با ابعاد متوسط است که با داشتن بازارهای بزرگ و متنوع امروزه به یکی از بندرهای مسافرپذیر جنوب کشور تبدیل شده. بیشتر مسافران این بندر از اهالی استان های خوزستان، کهکیلویه و بویراحمد و فارس هستند که هم به جهت استفاده از دریا و هم خرید به این شهر مسافرت می کنند. البته ذکر این نکته لازم است که در ایام تعطیل و پرمسافر قیمت ها در این بندر به شدت افزایش پیدا می کند و تفاوت قابل ملاحظه ای با سایر بازارهای داخل ایران ندارد. به همین دلیل مسافرت به قصد خرید به این بندر در ایام تعطیل توصیه نمی شود. علاوه بر این در ایام تعطیل این بندر بسیار شلوغ بوده و هزینه های اقامت و خورد و خوراک نیز بسیار افزایش پیدا می کند.
پارک ساحلی بندر گناوه
عرشه کشتی دانات دبی
روز دوم سفر:
اسکله جزیره خارک
طبق برنامه ریزی باید صبح زود به خارک میرفتیم و شب دوباره به گناوه باز می گشتیم. اما به دلیل بد ساعت بودن حرکت کشتی برنامه تغییر کرد و قرار شد با حرکت ساعت 1 کشتی به سمت خارک حرکت کنیم و شب را در خارک بمانیم. بعد از گفتگوی کوتاهی با مسئولین مربوطه و نشان دادن معرفی نامه و... توانستیم بعد از تهیه بلیط ها وارد کشتی شویم. کشتی مسافربر ما، یک کشتی اماراتی تحت اجاره ایران بود. کشتی بزرگ و زیبای با ظرفیت 320 نفر. قیمت بلیط مسیر 90 دقیقه ای گناوه به خارک با این کشتی 5000 تومان است که با تخفیف توانستیم 4000 تومان بگیریم.
هر سال در ایام نوروز، قانون عدم ورود بدون مجوز از سوی بخشداری خارک لغو می شود تا مسافران بتوانند این جزیره را ببینند. امسال هم بعد از پیگیری هایی که شده بود این موضوع تایید شد و با خیال راحت وارد کشتی دانات دبی شدیم.
نزدیک به نیم ساعت هرچه در توان داشتم تبدیل به جملات کردم شاید آقای بخشدار عزیز اجازه بدهد ما وارد جزیره بشویم اما آب در هاون کوبیدن بود. کاش می دانستم این دوست عزیز چرا اجازه نمی داد پیاده شویم. هیچکدام از دلایلی که می گفت منطقی نبود. می گفت ما امکاناتی برای پذیرایی از شما نداریم. می گفت ما نمی توانم امنیت شما را تامین کنیم. می گفت... می گفت... می گفت...
از چشمانش معلوم بود که نمی خواهد ما پایمان را در جزیره بگذاریم نه اینکه نمی تواند. گفتم آقای ... من یک لیدر بی تجربه نیستیم. به امنیت همه چیز فکر کرده ام. گروه ما نیازی به هیچ امکاناتی ندارد. همه چیز داریم. اصلا چون امکاناتی ندارد اینجا آمدیم وگرنه قشم و کیش که بود... اما... ظاهرا این آقای بخشدار نه می شنید و نه می خواست بشنود. خواهش کردم که اجازه بدهد فقط در اطراف اسکله شب را بمانیم. تعهد دادم پایمان را از محدوده ای که ایشان مشخص می کند فراتر نگذاریم. التماسش کردم اما... کار به جایی رسیده بود که حتی مامور نیروی انتظامی و برادر سپاهی مستقر در اسکله، روحانی که ظاهرا امام جمعه بود و چند نفر از اهالی خارک هم به آقای بخشدار رو انداختند اما مرغ آقای بخشدار یک پا بیشتر نداشت. دانات دبی هم با توقف طولانی تر از معمول همدردی خودش را نشان داد به این امید که از این ستون به آن ستون فرجی شود اما با رفتن آقای بخشدار همه امیدها بر باد رفت.
به کشتی برگشتم. چهره های همسفرانم را دیدم که هرکدام با لبخندی سعی می کردند غصه درونشان را مخفی کنند. همه دلداریم دادند. با وجود آنکه خودشان هم غصه دار بودند نگذاشتند غصه های من بیشتر شود. همه همدردی می کردند. اهالی خارک که لابه لای مسافران بودند یکی یکی به سراغم می آمدند و عذرخواهی می کردند. کابیتان کشتی هم که حالا دوست صمیمی ما شده بود میز پذیرایی مختصری آماده کرد. یکی از مسافران هم با نمایش طنزی که ترتیب داد به ما نشان داد که اهالی خارک با آقای بخشدار مشابهتی ندارند. ناراحت بودم از اینکه سفر 9 روزه ما اینطور شروع شده بود و خوشحال از اینکه می دانستم برایند انرژی های قدرتمند 24 مسافر، اهالی مهربان خارک، خدمه پرتوان دانات دبی و حتی ماموران عزیز نظامی و انتظامی باعث می شود از این لحظه به بعد سفری رویایی در انتظارمان باشد که همینطور هم شد!
در مسیر برگشت دریا کمی متلاطم شده بود. موج های خلیج زیبای فارس دانات دبی را مانند تکه چوبی بالا و پایین می کرد. تکان ها به حدی بود که نیم ساعت از شروع حرکت نگذشته؛ بسیاری از همسفران و حتی بومی های همراهمان دچار دریازدگی شدند.
با وجود آنکه نتوانستیم خارک را ببینیم اما هرچه لازم بود از اهالی پرسیدیم. دیدنی هایش و هر اطلاعاتی که نیاز داشتیم. شماره چند نفر را هم گرفتیم که در سفرهای بعدی از دعوت نامه های این عزیزان استفاده کنیم. می گفتند جزیره به دلیل صنعتی بودن دیدنی زیادی ندارد. سواحل جزیره هم آلوده شده است. امام زاده میرمحمد و یک غار تنها دیدنی های این جزیره هستند. جزیره خارگو هم اخیرا توسط نیروی های نظامی مورد استفاده قرار می گیرد و ورود به آن به طور کل ممنوع است.
ماهیگیری در روستای جزیره شمالی (انجیرو)
روز سوم سفر:
ساحل جزیره شمالی و اقامت در کنار اهالی
صبح روز یکشنبه اول فروردین 1389 سفرمان به سمت جزایر دیگر آغاز شد. حاشیه نوار ساحلی خلیج فارس شهرها و بنادر دیدنی زیادی دارد. یکی از زیباترین این بندرها بندر طاهری یا بندر سیراف است که هم به دلیل جلوه ظاهری و هم تاریخی بودن آن ارزش دیدن دارد.
جاده ورودی به شهر از دره های زیبایی می گذرد که در نهایت منتهی می شود به ساحل زیبای خلیج فارس. شهر سیراف شهری آرام و باوقار است که در نگاه اول به راحتی می تواند انسان را مجذوب خود کند. عمارتی در مرتفع ترین نقطه شهر واقع شده که نامش را عمارت نصوری یا قلعه نصوری گذاشته اند. این عمارت در سال 1224 ه. ق. توسط شیخ جباره دوم پدر بزرگ شیخ ناصر نصوری -حاکم وقت سیراف- در اوایل دوره قاجار ساخته شده است. علاوه بر جالب توجه بودن معماری و بزرگی این عمارت، منظره ای از شهر و ساحل که از این عمارت دیده می شود ارزش خاصی به آن داده است. قبر قطب الدین شیرازی، قبر سیبویه و قبور قدیمی دیگری نیز در این شهر وجود دارد که همه نشان از قدمت این بندر دارند.
قلعه شیخ ناصر نصوری و نمایی از بندر سیراف
سر راه توقفی در کنار مجتمع های صنعتی عسلویه داشتیم. با اینکه قبلا بارها این مجتمع ها و مشابه آنها را دیده و روزها لابه لای این تاسیسات زندگی کرده بودم اما این بار به نظرم خیلی دیدنی تر می آمد. همه همسفران محو تماشای برج های بلند، بخار و دودی که از هرجایی خارج میشد و از همه مهمتر جلوه زیبایی ده ها مشعل روشن کنار جاده شده بودند. .
مشعل های عسلویه
پارک ساحلی در عسلویه
آن شب را در یکی از پارک های ساحلی شهر عسلویه اقامت کردیم. عسلویه به دلیل توریستی نبودن امکانات زیادی برای مسافران ندارد. تمام شهر فقط یک پارک مناسب توانستیم پیدا کنیم. البته آن پارک هم به دلیل کوچک بودن و اینکه نزدیک به خیابان اصلی شهر است محل رفت و آمد موتورهاست که همیشه در همه جا مزاحم استراحت مسافران می شوند.
روز پنجم سفر:
ساحل زیبای نایبند
جاده اصلی عسلویه-بندر مقام از رستاق می گذرد. اما جاده نزدیک تری بین این دو بندر وجود دارد که به دلیل باریک بودن تنها مورد استفاده محلی ها است. به هر حال جاده دورتر را به راننده پیشنهاد دادم. نزدیک ظهر بود که به بندر مقام رسیدیم. بندر مقام یک دهستان تقریبا بزرگ است که اغلب اهالی آن به صیادی و تجارت مشغول هستند. اینجا هم مانند بیشتر نقاط جنوبی ایران، مردمی بسیار مهمان نواز و خونگرم دارد. در این بندر، هتل یا مسافرخانه نیست. خانه ای هم اجاره داده نمی شود به همین دلیل فضای اطراف یک مسجد در کنار ساحل را برای اقامت انتخاب کردیم.
لنج های ماهیگیری در بندر مقام
بندر مقام و بندر کناری آن به نام بندر نخیلو، نزدیک ترین بندرها به جزیره لاوان و جزیره شیتوار هستند. قایق های زیادی از این دو بندر کار حمل مسافر و بار را بین این جزیره ها و خشکی بر عهده دارند. از بندر مقام تنها قایق های تندرو به سمت این دو جزیره می روند ولی از نخیلو لنج و کشتی هم گاهی اوقات حرکت می کند. پیگیر رفتن به جزیره لاوان شدیم. بعد از صحبت با جوانی بیست و چند ساله به نام عبدا... به این نتیجه رسیدیم که حرکت به سمت لاوان در آن روز به صلاح نیست. دریا متلاطم بود و به دلیل نبود سیستم های ارتباطی و نجات قابل اعتماد، نباید خطر می کردیم. چاره ای جز صبر نبود. عصر آن روز را به استراحت و شنا گذراندیم.
ساحل جزیره مارو
روز ششم سفر:
صبح
روز سه شنبه (3 فروردین 1389) با 3 قایق به سمت لاوان حرکت کردیم. قبل از
ورود به لاوان وارد جزیره کوچک و زیبای شیتوار (شیتور) شدیم. این جزیره با
نام های زیادی شناخته می شود از جمله جزیره شیتوار، جزیره شیتور، جزیره
دشتور و جزیره شتور. اما اهالی منطقه، این جزیره را با نام مارو می شناسند و
می گویند جزیره پر از مار است. با احتساب دو همراه جدیدی که به ما ملحق
شده بودند 26 نفر بودیم. در طول 1 ساعتی که در جزیره توقف داشتیم این 26
نفر بیشتر قسمت های جزیره را دیدند. کسی حتی یک مار هم ندید. شاید فلسفه
مارو گفتن این جزیره بد نباشد. مارو جزیره ای با اکوسیستمی شکننده است. به
راحتی آسیب می بیند و ترمیم هم نمی شود. شاید کسی که این نام را انتخاب
کرده به همین منظور انتخاب کرده که کسی جرات رفتن به این جزیره و اقامت در
آن را نداشته باشد.
جزیره مارو (شیتوار یا شیتور)
مارو جزیره کوچکی با مساحت تقریبی 1 کیلومتر مربع در فاصله حدود 1 کیلومتری شرق جزیره لاوان است. بخش کوچکی از جزیره دارای ساحلی ماسه ای و باقی آن ساحلی صخره ای و سنگی است. ساحل پر است از جانوارن ریز و درشت. انواع خرچنگ، حلزون، طوطیا. بخشی از ساحل هم محل شنای کوسه ها شده بود و دقایقی را محو تماشای این موجودات زیبا شده بودیم. جزیره تماما از درختچه های کوتاهی پوشیده شده بود. پرنده ای هم وجود نداشت. در فضای داخلی جزیره غیر از مارمولک های کوچک هیچ جانور دیگری دیده نمی شد. به هر حال جزیره زیبایی بود.
قبرستان پرتقالی ها در جزیره لاوان
گیاهان آلوورا در جزیره لاوان
دختان لوور یا انجیر معابد در جزیره لاوان
جزیره
لاوان جزیره ای صنعتی است که به دلیل دارا بودن مجتمع های صنعتی فراوان
عملا بخش زیادی از آن قابل دیدن نیست. سواحل بسیار زیبایی دارد. پوشش گیاهی
متنوع، انواع درختان و درختچه ها و همچنین قبرستان قدیمی پرتقالی ها از
جمله دیدنی های این جزیره بزرگ است.
نزدیک عصر بعد از دیدن دو جزیره
مارو و لاوان مجددا به مقام برگشتیم. اگر هوا و دریا یاری می کرد می
توانستیم جزیره هندورابی را هم در همان روز ببینیم. اما دریا ناآرام بود و
هرچه به شب نزدیک تر می شدیم این آشفتگی بیشتر میشد. به همین دلیل برنامه
دیدن هندورابی را حذف کردم. هندورابی جزیره ای غیر مسکونی است که طبق گفته
اهالی مقام تنها چند خانه متروکه و چند کمپ نگهبانی در آن وجود دارد. حدس
میزدم این جزیره هم دارای سواحل زیبایی باشد. اصولا تمام نقاطی که پای
انسان به آنها نرسیده دیدنی است. مقایسه دو جزیره مسکونی خارک و لاوان با
جزیره های بکر مارو و در ادامه جزیره های کم جمعیت هرمز و لارک تاییدی بر
این ادعاست.
قایق سواری برخی همسفران در مسیر برگشت از لاوان
مسجد علی بن ابیطالب؛ بندر مقام
داخل قلعه پرتقالی ها (قلعه هرمز)
روز هشتم سفر:
جزیره هرمز جزیره ای تقریبا دایره ای با قطر تقریبی 5 کیلومتر است که قلعه و منطقه مسکونی در بخش کوچکی از شمال جزیره قرار دارد. این جزیره ظاهری کاملا متفاوت با سایر جزیره های خلیج فارس دارد. رشته کوه های مرتفعی در جزیره دیده می شود و به طور واضحی ساختار زمین شناختی آن با بقیه متفاوت است. زبان اهالی جزیره زبانی خاص و کاملا متفاوت با سایرمناطق جنوب است. کسی نبود که بپرسم ریشه این زبان به کجا بر میگردد اما شباهت زیادی بین این زبان و زبان مردم مناطق جنوبی زاگرس حس می کردم. شاید از همان منطقه به اینجا آمده بودند!
ماهیگیری در جزیره هرمز
دره رنگین کمان جزیره هرمز
یکی دیگر از دیدنی های جزیره هرمز معدن خاک سرخ آن است. این معدن در حاشیه غربی جزیره و در فاصله حدود 9 کیلومتری منطقه مسکونی قرار دارد. تمام مسیر آسفالت است و در طول راه مناظری بسیار زیبا را می توان مشاهده کرد. پوشش گیاهی خاص، کوه ها و صخره هایی با رنگ های متنوع و سواحلی خارق العاده. بین راه جایی را به ما معرفی کردند به نام دره رنگین کمان. راننده محلی به شوخی گفت، خداوند بعد از خلق جهان هرچقدر رنگ اضافه آورده اینجا ریخته! بی راه نمی گفت. ده ها و شاید صدها رنگ در همان دره کوچک قابل تفکیک بود.
معدن خاک سرخ در جزیره هرمز
نوعی ماهی خاص را بعد از پاک کردن و خشک کردن به وسیله نمک در ترکیبی از این خاک و نمک در یک خمره یا قوطی در معرض تابش آفتاب قرار می دهند تا گوشت ماهی توسط گرما و نمک متلاشی شود. این خوراکی یکی از خوراکی های مورد علاقه اهالی است. البته چندان مورد توجه همسفران ما قرار نگرفت! خاک در واقع به عنوان اسانس و رنگ دهنده استفاده می شود.
حاشیه معدن خاک سرخ
مسیر حرکت به سمت جزیره لارک
عروس دریایی در جزیره لارک
دریا متلاطم بود و ضربه هایی که از کوبیده شدن قایق بر روی آب به بدنمان وارد میشد همه را هیجان زده کرده بود. چند لحظه یک بار با بلند شدن قایق صدای جیغ همه به گوش می رسید. در طول مسیر برخی همسفران برای اولین بار ناوهای جنگی و زیر دریایی عظیم دیدند. اینجا تنگه استراتژیک هرمز است و وجود این تجهیزات در اینجا طبیعی. بالاخره به لارک رسیدیم. فاصله زمانی هرمز تا لارک حدود 30 دقیقه است. توقف یک ساعته در این جزیره زیبا همه را شیفته خود کرده بود. برخلاف هرمز تقریبا تمام این جزیره ساحل ماسه ای داشت. انواع جانوران ریز و درشت و عروس های دریایی غول پیکر در ساحل دیده می شدند.
به سمت بندرعباس حرکت کردیم. در برگشت تقریبا همه خیس شده بودیم. مسیر طولانی بود و دریا فرصت کافی برای خیس کردنمان پیدا کرد.
روز نهم سفر: